شهیدتورجی زاده
عین عشق
یاعلی گفتیم وعشق آغازشد
درباره وبلاگ


بی آب هم می میریم...چه رسد بی نان وعشق... اگر بنشینیم.فردا... اگر بدویم.شایدامروز... قرار بودفقط حرکت کنیم.آرام وباوقار... پویاواستوار... وباور کنیم بی عشق نمی مانیم...

پيوندها
درفش
درحسرت شهادت
پایگاه اطلاع رسانی کانون فرهنگی مذهبی معراج الشهدا
حب العباس
راهی به آسمان
رمز دشمن شناسی
خاطرات یک عاقد
یادداشت های يك دختر ترشيده
نم نمک
نقطه رهایی
و نحن اقرب الیه من حبل الورید
آتش عشق
منم مدیون عشق آقا امام حسین"ع"
سرباز صفر جنگ نرم
يک کبوتر ، يک خـدا
گامی تا خدا
چفیه گرافیک
مهدی موعود(عج)وآخرالزمان
ولایتمدار جوان
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عین عشق و آدرس eyneeshgh.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 7
بازدید ماه : 77
بازدید کل : 13369
تعداد مطالب : 29
تعداد نظرات : 26
تعداد آنلاین : 1

دريافت همين آهنگ

نويسندگان
یک عاشق

 
دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:, :: 10:58 :: نويسنده : یک عاشق

 

 

نام:محمدرضاتورجی زاده

تولد : ۲۳ تیر ماه ۱۳۴۳

فرزند: حسن

شهادت:
۵ اردیبهشت ۱۳۶۶

محل شهادت: بانه _ منطقه عملیاتی کربلای
۱۰

 

 علی تورجی (برادر شهید) :

از مشهد که برگشت حال و روزش تغییر کرد نشاط عجیبی داشت، از بیشتر دوستان و آشنایان خداحافظی کرد و از همه حلالیت طلبید.


قرار بود فردا با دوستانش عازم جبهه شود، همان روز رفتیم به گلستان شهدا، سر قبر شهید سید رحمان هاشمی. دیگر گریه نمی‌کرد.

دو تن دیگر از دوستانش در کنار رحمان آرمیده بودند، به مزار آن‌ها خیره شد؛ گویی چیزهایی می‌دید که ما از آن‌ها بی خبر بودیم.

رفت سراغ مسئول گلستان شهدا، از او خواست در کنار سید رحمان کسی را دفن نکند.

ایشان هم گفت : من نمی‌توانم قبر را نگه دارم؛ شاید فردا یک شهید آوردند و گفتند می‌خواهیم اینجا دفن کنیم.

محمد نگاهی به صورت پیرمرد انداخت و گفت :

شما فقط یک ماه اینجا را برای من نگهدار.

همان‌طور هم شد و محمد در کنار سید رحمان دفن شد.


در نوار مصاحبه به عنوان آخرین سوال از محمد پرسیدند :

اگر پیامی برای مردم دارید بفرمایید.

محمد گفت:

آخرین پیام من این است که قدر امام و ولایت فقیه را بدانید.

خداوند می‌گوید : اگر شکر نعمت کردید نعمت را افزون می‌کنم، اگر هم کفران نعمت کنید از شما می‌گیرم.

شکرگزاری از خدا فقط دعا به امام نیست بلکه اطاعت از فرمان‌های اوست.

قدر امام را بدانید، مواظب باشید دل امام به درد نیاید و خدای ناکرده از ما به امام زمان شکایت نکند.

ما بر اساس نیازی که به اسلام داریم باید تلاش کنیم، اسلام به ما هیچ نیازی ندارد.

خداوند در قرآن می‌فرماید :

اگر شما امت، اسلام را یاری نکردید، شما را برمیدارم و امت دیگری را قرار می‌دهم که اسلام را یاری کنند.

مسئله دیگر حمایت از شخصیت‌های مملکتی است که پشت سر ولایت قرار دارند. مثل آیت الله خامنه‌ای و مشکینی و...


کلام آیت الله جوادی آملی در خصوص شهید تورجی زاده:

به نقل از شهید سید محمد حسین نواب (روحانی وارسته‌ای که در سال ۷۳ در منطقه بوسنی به شهادت رسید)

تعریفش را از برادرم که همرزم او بود زیاد شنیده بودم، یک‌بار یکی از نوارهایش را گوش دادم؛ حالت عجیبی داشت.

از آنچه فکر می‌کردم زیباتر بود؛ نوایی ملکوتی داشت؛ بعد از آن همیشه در حجره به همراه دیگر طلبه‌ها نوارهایش را گوش می‌کردیم.

بسیاری از دوستان مجذوب صدای او بودند، دعای کمیل و توسل او مسیر زندگی خیلی از افراد را عوض کرد.

شب بود که به همراه چند نفر از دوستان دور هم نشسته بودیم، دعای توسل شهید تورجی زاده در حال پخش بود، هر کس در حال خودش بود، صدای در آمد بلند شدم و در را باز کردم، در نهایت تعجب دیدم استاد گرامی ما حضرت آیت الله جوادی آملی پشت در است؛ با خوشحالی گفتم بفرمایید.

ایشان هم در نهایت ادب قبول کردند و وارد شدند، البته قبلاً هم به حجره‌ها و طلبه‌هایشان سر می‌زدند.

سریع ضبط را خاموش کردیم، استاد در گوشه‌ای از اتاق نشستند، بعد گفتند :

اگر مشکلی نیست ضبط را روشن کنید.

صدای سوزناک و نوای ملکوتی او در حال پخش بود.

استاد پرسیدند: اسم ایشان چیست؟

گفتم : محمد رضا تورجی زاده.

استاد پس از کمی مکث فرمودند :

ایشان (در عشق خدا) سوخته است.


گفتم : ایشان شهید شده. فرمانده گردان یا زهرا (سلام الله علیها) هم بوده.

استاد ادامه داد:

ایشان قبل از شهادت سوخته بوده.


مصاحبه با شهید محمود اسدی (از فرماندهان گمنام و بی مزار گردان یا زهرا) :


بعد از شهادت محمد تا چند روز در اردوگاه فقط نوارهای مداحی و مناجات‌های محمد را پخش می‌کردند،


بیشتر مناجات‌ها و مداحی‌های محمد در مورد امام زمان بود؛ خیلی ناراحت بودم تا اینکه یک شب محمد را در خواب دیدم،

خوشحال بود و بانشاط، لباس فرم سپاه بر تنش بود، چهره‌اش خیلی نورانی‌تر شده بود؛ یاد مداحی‌های او افتادم. پرسیدم
:

محمد، این همه در دنیا از آقا خواندی، توانستی او را ببینی؟

محمد در حالی که می‌خندید گفت :

من حتی آقا امام زمان را در آغوش گرفتم.


وصیت‌نامه شهید محمد تورجی زاده

محمد قبل از آخرین سفر وصیت‌نامه‌اش را آماده کرد، محل آن را هم گفت و رفت.

الحمدالله رب‌العالمین، شهادت می‌دهم که معبودی جز الله نیست و برای رشد انسان‌ها پیامبرانی فرستاده که نبی اکرم محمد ابن عبدالله خاتم آنان است.

او نیز برای استمرار راه صحیح این امت و عدم انحراف از مبانی عالیه اسلام حضرت علی (علیه السلام) را به عنوان ولی و وصی بعد از خود معرفی نمود.

شهادت می‌دهم قیامت حق است و میزانی برای سنجش اعمال وجود دارد. بهشت و دوزخ حق است و اجر و جزایی در پی اعمال است.

امشب که قلم بر کاغذ می‌رانم، انشا الله هدفی جز رضای دوست و انجام وظیفه ندارم؛ در راه وظایفی که بر عهده‌ام گذاشته شده از ایثار جان و ... هیچ دریغی ندارم.

زمانی که قدم اول را در این راه برداشتم به نیت لقای خدا و شهادت بود، امروز بعد از گذشت این مدت راغب‌تر شده‌ام که این دنیا محلی نیست که دلی هوای ماندن در آن را بنماید.

خدایا شاهدی که لباس مقدس سپاه را به این عشق و نیت به تن کردم که برای من کفنی باشد آغشته به خون.

خدایا همیشه نگران بودم که عاملی باشم برای ریخته شدن اشک چشم امام عزیز.

اگر در این مدت بر این نعمت بزرگ شکری درخور نکردم و یا از اوامرش تمردی نمودم بر من ببخش.

خدایا معیار سنجش اعمال خلوص است. من می‌دانم اخلاصم کم است، اما اگر مخلص نیستم امیدوارم.

اگر گناه و معصیت کورم کرده، بینای رحمتم. با لطف و کرم خود مرا دریاب که با لیاقت فرسنگ‌ها راه است.

هم رزمانم، سخنی با شما دارم. همیشه گفته‌ام :

بسیجی‌ها، سپاهی‌ها ... این لباسی که بر تن کرده‌اید خلعتی است از جانب فرزند حضرت زهرا (سلام الله علیها) پس لیاقت خود را به اثبات برسانید.

نظم در امور را سرلوحه خود قرار دهید. روز به روز بر معنویت و صفای روح خود بیفزایید، نماز شب را وظیفه خود بدانید، حافظی بر حدود الهی باشید، در اعمال خود دقت کنید که جبهه حرم خداست؛ در این حرم باید از ناپاکی‌ها به دور بود.



عزیزانم، امام را همچون خورشیدی در بر بگیرید، به دورش بچرخید، از مدارش خارج نشوید که نابودیتان حتمی است.

پدر و مادرم سخن با شما بسی مشکل است F-7میدانم این داغ با توجه به علاقه‌ای که به من داشته‌اید بسیار سخت است. پدرم مبادا کمر خم کنید. مادرم مبادا صدای گریه‌ی شما را کسی بشنود.

پدر و مادرم همان‌طور که قبلاً مقاوم بودید در این فراز از زندگی‌تان نیز صبر کنید وبا صبرتان دشمن را به ستوه آورید، دوست دارم جنازه‌ام ملبس به لباس سپاه بوده و به دست شما در قبر گذارده شود؛ مرا از کودکی خود از محبان حسین (ع) و زهرا (س) تربیت کردید. از طعن دشمنان نهراسید.

نهایت و اوج محبت فانی شدن در راه معشوق است و من فانی فی الله هستم. همه باید برویم که انالله و اناالیه راجعون. فقط نحوه‌ی رفتن مهم است وبا چه توشه‌ای رفتن.

برادر و خواهرانم :

در زندگی خود، جز رضای حق را در نظر نگیرید، هرچه می‌کنید و هر چه می‌گویید با رضای او بسنجید؛ به خاطر یک شهید خود را میراث خوار انقلاب ندانید.

اگر نتوانستم حق فرزندی و برادری را برای شما ادا کنم حلالم کنید. من همه را بخشیدم، اگر غیبت و تهمت و ... بوده بخشیدم؛ امیدوارم شما هم مرا عفو نمایید.

ببخشیدم تا خدا هم مرا ببخشد.

اگر جنازه‌ای از من آوردند دوست دارم روی سنگ قبرم بنویسید :

یا زهرا (علیها السلام).

از طرف من از همه فامیل حلالیت بطلبید.

خدایا سختی جان کندن را بر ما آسان فرما.

در آخرین لحظات چشمان ما را به جمال یوسف زهرا (علیهاالسلام) منور فرما.

خدایا کلام آخر ما را یا مهدی و یا زهرا قرار بده.

خدایا در قبر مونسم باش که چراغ و فرش و مونسی به همراه ندارم.

خدایا ما را از سلک شهیدان واقعی که در جوار خودت در عرش الهی در کنار مولا حسین (علیه السلام) هستند قرار بده.

والسلام _ محمد رضا تورجی زاده



شعری از شهید محمد تورجی زاده :


هیهات، مصیبتی است تنها ماندن

هنگام رحیل همرهان جا ماندن

سخت است زمان هجرت هم قفسان

مبهوت قفس شدن ز ره واماندن

در چون و چرای حسرت هستی تا چند

تاچند اسیر خودسری‌ها ماندن

در حسرت پر کشیدن از دام وجود

ماندیم و نبود در خور ما ماندن

مشتاق رحیل و بال و پر سوخته‌ایم

سخت است در این سرا خدایا ماندن



نظرات شما عزیزان:

رها
ساعت17:45---28 خرداد 1391
سلام پنج شنبه گذشته 6تاشهید به اصفهان آمد برای خاکسپاری وبدرقه ی شهدا ازطرف خودشون دعوت شدم حال عجیبی بود که به هیچ وجه تجربه نکرده بودم بااین که یه اصفهانیم اما خیلی کم می تونم برم گلستان خانوادم موافق نیستم ولی اون روز انگارمن دعوت شده بود تا باشهیدتورجی زاده آشنابشم وکلی حسرت به خاطرروزهایی که ایشونونشناختم اگه بدونید چقدر شلوغ بود خیلی خیلی که دست زدن به قبرشون به نظرم محال اومد.حالا که اومد این جاواینومی خونم که ایشون مداحی می کرده بیشتردلم می خواد که صداشونم داشته باشم اگه بزارید ممنون می شم

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





 

 

دریافت کد این برنامه